سخنان فرانسيس بيكن
سخنان فرانسيس بيكن
بد گماني در افكار انسان مانند خفاش در ميان پرندگان است كه هميشه در سپيده دم يا هنگام غروب كه نور و ظلمت به هم آميخته است بال فشاني مي كند.
بيان پرسشي بجا، يعني به نيمهراه خردمندي رسيدن.
آدمي نمي تواند به طبيعت فرمان بدهد، مگر آنكه قوانين ابدي آن را بپذيرد. تنها با وجود چنين شناختي است كه طبيعت فرمانبردار آدمي مي گردد.
دانش يعني قدرت.
ما بايد براي خوشبخت زيستن، موقعيت هاي مناسب ايجاد كنيم، نه اينكه در انتظار آن باشيم.
شعر، قسمتي از دانش بشري است.
سرشت و بخت يك انسان در دستان خود اوست.
مطالعه اجمالي و جزيي در فلسفه، فرد را به تفكر و بي ديني وا مي دارد، اما اگر به فلسفه عميق بينديشد او را به سمت دين متوجه مي سازد.
انسانيت نيازمند حقيقت است.
بشر به طور معمول بر اساس سيرت خود فكر مي كند و بر اساس دانش خود و افكار عمومي رايج سخن مي گويد، اما عموماً بر مبناي عادت عمل مي كند.
عطر گلها زماني كه در باغچه هستند، لذت بخش تر است، تا زماني كه آنها را مي چيني.
دوست از دوست حق گله گذاري دارد. گله گذاري دليل دوستي و علاقه به دوام روابط نيكو است.
گشادن عقده هاي درون در پيش دوستان دو تأثير دارد؛ يكي آنكه شادي را دو برابر مي كند و ديگر آنكه غم را دو نيم مي سازد. زيرا آن كس كه دوستان را در شادي خويش شريك مي كند، سرور خاطرش بيشتر مي شود و آن كه غم دل به ياري همراه مي گويد، بار اندوه خويش را سبك تر خواهد يافت.
دهان زشتگوي را بايد با خاموشي وقار بست.
در طبيعت و اخلاق انسان هيچ ضعف و انحرافي نيست كه با آموزش مناسب درست نشود.
بدتر از بيماري، وسيله ي مداواي آن است.
كتاب، سفينه اي است كه اقيانوس بيكران زمان را درمي نوردد.
مطالعه، انسان را كامل مي كند، سخنراني به او حضور ذهن و سرعت انتقال مي دهد، اما نوشتن، انسان را دقيق مي كند.
در جهان هيچ عيبي آدمي را شرمگين تر از آن نمي كند كه ديگران دروغش را كشف كنند.
پول مانند كود است؛ نيك است در صورتي كه پراكنده باشد.
همه چشم اميد به محبت ديگران دوخته اند و بيخبر از آنند كه خود نيز مي توانند عامل محبت براي ديگران باشند.
انسان دانا به جاي آنكه در انتظار يك فرصت خوب در زندگي بنشيند، خود، آن را به وجود مي آورد.
آنچه مردم را دانشمند مي كند، مكاتبي كه مي خوانند نيست، بلكه چيزهايي است كه ياد مي گيرند.
خطاكارترين افراد كساني هستند كه عيب ديگران را مي بينند.
برخي كتب را بايد چشيد، برخي ديگر را بايد بلعيد و تعداد محدودي را هم بايد جويد و هضم كرد.
مرگ، اين لطف را دارد كه كاخ نيكنامي را بهرهي انسان ميسازد و رشك و تنگنظري كسان را نسبت به وي نابود ميكند.
همان گونه كه بچهها از رفتن به تاريكي ميترسند، مردم نيز از مرگ هراسانند.
پروردگار، در آغاز يك باغچه آفريد و براستي، اين باغچه نابترين شادمانيهاي انسان است.




